اين روز ها لحظه هايم با انتظار سپري مي شوند...انتظار آنچه كه انتظارش را ندارم
گويي ثانيه ها هم مي دانند كه براي اين دل من هر چه ديرتر بگذرد آشفته تر مي گذرد
پس مي گذرد اما آهسته و نرم نرمك، تيك تاك ها از كنار هم عبور مي كنند و قلب من از آشفتگي ها زبان حرف زدن را لا به لاي احساس هاي غمناكش به پنهاني مي خزاند...
و باز هم من اين جا در انتظار مي مانم و ثانيه ها را ساعت ها مي شمارم....
4/11/90
نظرات شما عزیزان:
Nsm.tufan
ساعت20:45---14 بهمن 1390
entezar dar gèryehaye shabaneam penhan ast...joz baraye nimnegahash entezari nadaram...(gashang bod)
کابوس
ساعت12:29---13 بهمن 1390
عبدالله
ساعت10:57---13 بهمن 1390
اینجا زمین است ، ساعت به وقت انسانیت خواب است ، دل عجب موجود سخت جانی است ! هزار بار تنگ میشود ، میشکند ، میسوزد ، میمیرد ! و باز هم میتپد .
پاسخ:mamnooon dooSte aziiz